فهرست ۩
نشر ِ نظر
۩
هم داستانی‌ها
۩
نگارخانه
۩
نقطه‌های عاشورایی

 
 
       
 

دلواپسی

خم شد.
چیزی از زمین برداشت.
باز خم شد.
چیزی از زمین برداشت.
دوباره و چندباره.
نزدیک رفتم به پرسش.
نگاه کرد به آتش‌های فراوان سپاه دشمن.
فرمود: «فردا کودکانم در این بیابان، پی پناهی می‌دوند.»
دستهایش پر بود از خارهای بیابان.
شب عاشورا بود.

عطیه رحمانی – تهران
 

 

 

 


نگاشته شد بتاریخ
سی ام بهمن ماه سنه هزار و سیصد و هشتاد و نه شمسی